Wednesday, December 23, 2009

این روزها گاهی در وبلاگ های وطنی چرخی می زنم و بیشتر سراغ پیام هایی می روم که خوانندگان نوشته اند. شاید این تحلیل چندان درستی نباشد اما به نظرم از لابلای پیام ها می توان تصویر نسبتا دقیقی از جامعه به دست آورد.کسانی که توانایی یا مجال عرض اندام در فضای مجازی را ندارند با گذاشتن کامنت ها برداشت و طرز فکر خود را بدون هیچ سانسوری بیان می کنند.

اسم هایی که روی پیام ها می بینیم بیشتر ساخته گی هستند.بنابرین نویسنده ی پیام بی آنکه هراسی از شناخته شدن و سرزنش داشته باشد رک و پوست کنده می نویسد. در این کامنت ها در می یابیم که افراد جامعه در صورت برخورداری از آزادی نسبی چگونه به آرا و عقاید همدیگر واکنش نشان می دهند.تا چه حدی حاضر به شنیدن و تحمل آرای مخالف هستند و از همه مهم تر متعلق به کدام طیف اجتماعی هستند.


اما مهم تر از تمام اینها رابطه ای است که کامنت نویسان در خلال نوشته ها با یکدیگر ایجاد می کنند.آنها در پیام ها از کامنت های نوشته شده توسط دیگر خوانندگان ایراد می گیرند.گاهی کار به پرخاشگری می کشد و گاهی حتی ضمن نوشتن ناسزا و توهین سعی می کنند هویت واقعی نویسنده ی مورد نظر را کشف کنند. چنانچه موضوعی دارای کامنت های زیاد و اختلاف نظرهای متفاوت باشد نویسنده ها ناخودآگاه دسته بندی های مشخصی را در رد یا در دفاع از مطلب تشکیل می دهند.


اما در چنین فضایی ما هنوز از دو بیماری سخت عذاب می کشیم: نخست اینکه هنوز نمی توانیم در برابر آرای مخالف بردباری و تحمل نشان بدهیم-به دلیل اینکه ما هنوز گفتگوی آزادانه در یک فضای واقعی را تجربه نکرده ایم.در زندگی واقعی و روزمره کوچکترین انتقادها پذیرفته نمی شوند.صداها به سخت ترین شیوه ها خفه می شوند و آنکه به هر دلیل صدایش محکم تر و تیغش برنده تر است به سادگی نوشیدن یک لیوان آب بدیهی ترین ایرادها را نفی و مردود می کند. پیداست که در فضای مجازی اینترنت این صداهای سرکوب شده در شکل ها و به بهانه های ساده بروز می کنند.

اما بیماری دوم همان تعصبات شدید ملی و مذهبی رایج است که متاسفانه پس از سالیان متمادی هنوز دامنگیر گفتگوها و بحث های ماست. برداشت ها و برخوردهای متحجرانه ی ما اجازه نمی دهند حتی صدای قربانیان دیگری را بشنویم که همچون ما قربانی سرکوب بوده اند.

برای سرپوش گذاشتن بر تحقیر ها و سرکوب ها از هویت ملی یا مذهبی مایه می گذاریم. تلاش می کنیم با اصرار بر ارزش های ملی یا مذهبی گوشه هایی از آن ارزش های انسانی را بازیابی کنیم که به سختی تحقیر و نابود شده اند. اما مشکل اینجاست که چشم ما را بر واقعیت های روز می بندد.روح پرخاش گری را بر گفتگوهایمان حاکم می کند و نمی گذارد اندیشه های بکر و راههای نو ارائه شود.

در کامنت هایی که ذیل بحث های سیاسی و بحران های اجتماعی نوشته می شوند نویسندگان گاهی چنان با تعصب آمیخته به توهین سخن می گویند که من در اصالت گفته هایشان شک می کنم و وسوسه می شوم که کل دیدگاه ناسیونالیستی یا مذهبی آنها را زیر سوال ببرم.اما من هم به دلیل تعصب مذهبی یا ملی که دارم از انتقاد باز می مانم مبادا به خیانت متهم شوم یا دشمن را خوشنود کرده باشم....و این دور باطل همچنان می چرخد و می چرخد و دستاوردی جز تکراری بی حاصل در پی ندارد!



متاسفانه جهان بر مدار دیگری می چرخد و از آرزوهای بر باد رفته ی ما قرن ها فاصله گرفته است. جهان امروز دیگر دغدغه ی حقوق بشر و ستم ملی و مذهبی را ندارد.بزرگان این کره ی خاکی حل این مشکلات را به قربانیان واگذاشته اند. مسئله جهان امروز بحران انرژی, آلودگی محیط زیست و ذوب شدن یخ های قطبی است. حقیقت این است که اوباما نه با اوناست نه با ما...! ایشان در این وسط با خرس های قطبی هستند.


ما چاره ای نداریم جز اینکه با هم مهربان تر باشیم. از این فضای مجازی آزاد برای تمرین مدارا و تحمل بهره بگیریم و اجازه ندهیم مهر قربانی بودن بر پیشانی مان ماندگار شود.


No comments: