Saturday, January 02, 2010

سال نو مبارک

    
     تحویل سال نو برای من هیچ احساس خاصی ایجاد نمی کند.نه خوشحالم می کند نه هیجان زده می شوم.منظورم سال نو میلادی است. هنوز هم دارم با تقویم ایرانی زندگی می کنم.البته دروغ چرا...؟ اولین سال اقامتم خیلی زور زدم با شور و شوق  تحویل  سال همراهی بکنم اما نمی توانستم.یعنی فکر می کردم یک جای کار می لنگید.

     تحویل سال نو-در سرزمین ما-  نسیم خنک بهاری  بود و بوی تازه ی آب شدن برفها و خیره گی به پهنای آسمانی  که لحظه به لحظه  آبی تر و روشن تر می شد.یکی دو روز مانده به عید؛ مهمانی ها و مسافرت های نوروزی آغاز می شد و برای تمدید دوستی ها و دشمنی های قدیمی ؛ ما تقریبا تا سیزده بدر وقت داشتیم!

     البته در خانواده ی ما به یاد نمی آورم هرگز در تعطیلات نوروزی به مسافرتی رفته باشیم.در عوض خانه ی ما یکی از پر رفت و آمد ترین خانه های فامیل بود.خیلی سال ها پیش گاهی زیر لب غرولندی می کردیم که چرا همیشه نقش میزبان داشتیم و هیچگاه به مسافرت نمی رفتیم.بعدها اما عادت کردیم و فکر می کنم تعطیلات نوروزی و شلوغی های عید دیدنی برایمان بهترین دوره ی سال بود.

     اینجا شبی که سال تحویل می شود مردم معمولا در کلوب های شبانه دور هم جمع می شوند.می نوشند ؛ می رقصند ؛ از سر و کول هم بالا میروند و دست آخر در ساعت تحویل - که همیشه دوازده شب است- باجیغ و داد و هلهله سال نو را به دوست و دشمن و هر موجود زنده ای که می بینند تبریک می گویند! چند ساعتی بیشتر در همان دور و بر می چرخند و بعد همه چیز به خوبی و خوشی و با همین سادگی و مسخرگی تمام می شود...! اولین روز سال نو زمین و زمان در سکوت و تعطیلی به سر می برد اما از روز دوم زندگی به روال عادی باز می گردد.همین...!

     من اما کریسمس و حال و هوای آن را دوست دارم.کریسمس با شب تحویل سال خیلی تفاوت دارد. فکر می کنم در فرهنگ اینها کریسمس اهمیت بیشتری دارد.خانه ها چراغانی می شوند و محله ها به طرز شگفت انگیزی با نشاط و سر زنده به نظر می رسند.

     اگر شما هم مثل من با دوستانتان برای مراسم تحویل سال به پارتی یا کلوب شبانه ای نرفته اید؛ در همان حوالی ساعت تحویل سال  انتظار داشته باشید پیام های تبریک را روی گوشی موبایل پی در پی ببینید. کاری که نشان می دهد در آن لحظه ی باشکوه دوستانتان به یاد شما بوده اند. در این چند ساله من تنها در این مورد اخیر با سال نو هماهنگی کرده ام.در لیست شماره های گوشیم چرخی زدم و برای آنهایی که به یادشان بودم تبریک فرستادم.یکی شان خیلی زود جواب پیامک را داد که برایم جالب بود.مخصوصا که شب به خیر هم نوشته بود و من یادم افتاد که ما یک ساعت اختلاف زمان داشتیم و وقت مناسبی برای تبریک فرستادن نبود.« دورا» معلم پارسالم که یکی از دوستان خوب من است حوالی ساعت سه بامداد جواب داد و طبق معمول به من توصیه کرده بود به نوشتن ادامه بدهم.« اوا» دیروز بعد از ظهر پاسخ داد و نوشته بود که هوای «شفیلد» خیلی سرد است و خودش را در خانه زندانی کرده است.

     دو روز بود که از خانه بیرون نرفته بودم.دیروز به منزل یکی از دوستانم رفتم و در مهمانی کوچکی که سه نفر از دوستان صمیمی حضور داشتند شرکت کردم.کلی حرف زدیم و بحث کردیم و تازه موقع خداحافظی متوجه شدم که ما حتی یک موزیک خشک وخالی هم نداشتیم.همان صحبت های همیشگی و تحلیل های تکراری درباره ی همه چیز و هیچ چیز...!




No comments: