Sunday, April 11, 2010

خوبی ها و بدی های من


      سالها پیش در تنهایی به خوبی ها و بدی هایم فکر می کردم.سعی می کردم  مشخص کنم دقیقا چه نوع آدمی هستم؛ خوب یا بد؟ دوران بسیار مشکلی بود . به هیچ شکلی نمی توانستم معیاری برای خوب بودن یا بد بودنم پیدا کنم.بعدها وقتی که تکه ای شعر شاملو را به یاد می آوردم که می گفت؛ « من بد بودم/ اما بدی نبودم» آن را در ذهنم مرور می کردم و به این نتیجه ی کلیشه ای می رسیدم که به طور کلی من آدم بدی بودم اما «بدی» نبودم.


     باز هم ماهها و سال هایی سپری شد تا من را به نتیجه های دیگری برسانند.مثلا به این نتیجه که من در اصل آدم بدی بوده ام اما نتوانسته ام خودم را از چنگال بدی ها رها کنم.همچنین به این فکر آزار دهنده رسیده بودم که  من دیگر فرصتی برای رسیدن به خوبی ها و خوب بودن نداشتم.


     آخرین تصورم درباره ی خودم این بود که من در واقع هیچگاه انسان بدی نبوده ام و بدی هایی که داشته ام در اصل بدی نبوده اند.اشتباهاتی بوده که هر آدمیزادی ممکن مرتکب شود.


     این فکرها از یک هفته پیش دوباره در مخیله ام جریان پیدا کرده اند.هفته ی قبل با یکی از همکارا نم مشاجره ی تندی داشتم.البته من هم مانند ایشان ابدا کم نیاوردم.در شدید ترین لحنی که به کار بردم گفتم که او کسی است که راست توی چشم طرف مقابل خیره می شود و دروغ می گوید.


     تمام همکاران دیگرم در این جدال طرف من را گرفتند و این روز ها متاسفانه این همکار موذی من هیچ طرفدار  و هم صحبتی در محل کار ندارد.البته از آن نوع آدم هایی نیست که طرز فکر دیگران برایش مهم باشد.اما من یک جورهایی دلم برایش می سوزد.حتی امشب به این نتیجه ی تازه رسیدم که من در اصل ادم بدی هستم.به این دلیل ساده که به هر دلیل و علتی کسی را آزرده خاطر کرده ام.


     ... ادامه دارد....!!!!

No comments: