Saturday, August 14, 2010

نویسندگی


     مدت هاست که دیگر آرزو نمی کنم یک نویسنده ی خوب باشم.رؤیای نویسنده شدن ، مانند بسیاری از آرزوها و رؤیاهای دیگر، از ذهن و روانم پاک شده است.حتی فکر می کنم چه خوب که یک نویسنده ی حرفه ای نشدم.اما تلاش کاهلانه ام برای نویسندگی ، دست کم، این توانایی اندک را به من داده است که به راحتی بنویسم.با آزادی تمام و بی آنکه اسیر قید و بند های خود خواسته و نا خواسته باشم.

     نوشتن، چیزی شبیه قدم زدن با یک دوست صمیمی در یک بعد از ظهر خنک است.در ساحل یک دریای آرام و در وزش ملایم نسیم.قدم زدن با دوستی که مدتها ندیده ای و حالا می خواهی در یک دیدار کوتاه ، تمام اتفاقاتی را که در غیابش افتاده است ، تعریف کنی.احساس آرامش می کنی و آرزو می کنی آن بعد از ظهر دل انگیز ساعت ها ادامه پیدا کند.

    هر روز یکی دوساعتی را به خواندن نوشته ها و وبلاگ های آشنا می گذرانم.مجموعه ای از شادی ها و غم های کوچک و بزرگ را پیش رویم می بینم.در بیشتر موارد حرفی برای گفتن ندارم.کاری از دستم ساخته نیست.اما خوشحالم که می بینم همه دارند می نویسند.نوشتن به روح و روان ما آرامش می دهد.اعتماد به نفس ما را بالا می برد و نمی گذارد ترس های درونی بر جان پریشان مان چیره شوند.

     نوشتن، ما را مهربان تر و صمیمی تر و صبور تر کرده است.

     امروز در سایت زمانه مطلبی خواندم که نوشته بود : « نویسندگی، نوشتن به دیگری است نه نوشتن برای دیگری...». ما داریم به یکدیگر می نویسیم.داریم با زبانی متفاوت به یکدیگر می گوییم که چه اندازه احساس های مشترک داریم و به نوشته های یکدیگر نیازمندیم.

    

    

    

    

2 comments:

فریدون said...

سلام نمیدونم چرا فکر میکنم گوشه ای از متنی که بتازگی نوشته ام با این متن جنابعالی ارتباط دارد. لطفا" اگر خودتون متوجه شديد به من هم بگين..........
صبح که بیدار میشوم یادم میافتد که امروز کار های زيادی برای انجام دادن دارم. یک پیام همشیگی ناخوداگاه مثل یک پالس الکتریکی از درونم عبور میکند و ان اينکه: " کی میشود که همه چيز بر وفق مراد باشد؟ " این یک جمله کلی است و تعبیر ان به زمان و مکان بستگی دارد مثلا" در ان موقع، دلخواه من اندکی خواب بیشتر بود. اما باید بیدار مشدم. اگر میخوابیدم کلی کار ناتمام می ماند. بالاخره با خودم کنار امدم و به امید رسیدن به ان روز موعود از تخت پایین امدم. هنوز هوا اندکی تاریک بود و.....

rafiq said...

سینەماتۆگراف بە بابەتێک بە رۆژ کرایەوە چاوەرێی بۆچوونی ئێوەی ئازیزم.