Monday, July 12, 2010

خواب هایم رهایم نمی کنند...


     دیروز از ساعت هفت صبح بیدار بودم.روی تختم دراز کشیده بودم و طاقباز به سقف خیره شده بودم.

     فکر می کردم چگونه می توانم از تأثیر خواب هایی که می بینم رها شوم.گاهی در خواب اتفاقاتی را می بینم که یک جورهایی دنیای واقعی را برایم پیشگویی می کنند.کارهایی که انجام داده ام و درباره ی خوب یا بد بودنشان  شک دارم، در خواب می بینم که چه نتیجه ای به بار خواهند آورد.

     این روزها درگیر مشکل بسیار بزرگی شده ام.در واقع و بنا بر ضرورت هایی، ناچار شده ام در حل و فصل مشکل بزرگی  دخالت کنم.با خودم کلی کلنجار رفته ام که آیا دارم داوری خوبی می کنم یا نه!؟ آیا دارم بعضی احساسات احمقانه ی شخصی را دخالت می دهم یا واقعا توصیه هایم  تنها برای حل این مشکل بزرگ است و بس!

  ... و دیشب خواب دیدم که داشتیم با عزیز سفر کرده ای در تپه هایی قدم می زدیم مشرف به شهری کوچک و زیبا، اما ناشناخته. درباره ی اتفاقاتی که می افتاد چیزی نمی گفت.اما من نمی دانم چرا سکوتش را و آرامش خاطرش را به رضایت از خودم تعبیر می کردم...!

    همچنان به سقف خیره مانده ام.نمی توانم دوباره بخوابم.بلند می شوم چای درست می کنم.یادم می افتد حتی ذره ای شکر در خانه باقی نمانده است.باید دیروز خرید کوچکی می کردم.می بینم که فرصتی برای بیرون رفتن و خرید کردن نیست.باید برای یک روز کاری سخت آماده شوم.تا ساعت شش بعد از ظهر همه ی کار و بار یک مغازه را تنهایی بچرخانم.با مشتری ها جر و بحث داشته باشم.با همکارانی که کم کاری می کنند بگو مگو کنم و سفارش هایی را که اشتباه می شوند راست و ریست کنم.دست آخر از تنبلی و زرنگ بازی دیگران در جمع و جور کردن مغازه و نظافت دور بر خسته شوم و خودم تنهایی بار همه را به دوش بکشم.

     در تمام این ساعت های خسته کننده ، موجی از احساسات غریب بر  رفتار و گفتار من سایه می اندازد که نتیجه ی خوابی است که شب قبلش دیده ام.....گاهی حس می کنم در عالم دیگری سیر می کنم.

   

    

    

2 comments:

Anonymous said...

سلام
فکر نمیکردم که در کشور های جهان اول مسئله کم کاری و زرنگ بازی وجود داشته باشد در واقع بر حسب تصور خودم پيشرفت ان جوامع را در تعهد مردم به انجام کار درست جستجو میکردم. بنابراین یک احتمال هنوز وجود دارد و انهم اينکه شايد همکاران تنبل شما اروپایی نباشند.در غير اينصورت بايد دوباره کلی در اين رابطه فکر کنم.
قربان تو

Hooshyar said...

ناشناس عزیز!
حدس شما درست است همکاران من بیشتر ایرانی هستند.اما یک برزیلی،یک لهستانی، یک عرب عراقی و دو همکار پاکستانی هم داریم که در زرنگ بازی با ایرانی ها رقابت می کنند.
اما هر جا که به مناسبتی با انگلیسی ها برخورد داشته ام یا همکار بوده ام، از درستکاری و سختکوشی آنها شگفت زده شده ام.
در کل فکر می کنم ما خارجی ها این ممالک پیشرفته را به گند کشیده ایم...!