شنیده ام ناگهان همه چیز را رها کرده ای و رفته ای، بهاره جان ! ... و یک عالمه کار ناتمام گذاشته ای روی دستم...! امان از دست تو بهار گیان !
باید بنشینم و تمام پست های نخوانده ات را، سطر به سطر، بنوشم. تمام لبخند های ثبت شده ات را، تک به تک، دود کنم.
یک عالمه عکس باید بگیرم. یک دنیا مطلب باید بخوانم. یک میلیون صفحه را جستجو کنم.
چقدر سرم را شلوغ کرده ای بهاره ! پانزده تا آیدی باید بسازم. چهل تا پروکسی باید امتحان کنم. به چت روم ها سر بزنم. فیس بووکم را فعال کنم.حالا کجای کاری!؟؟ ... کلاس ها را چکارشان کنم ؟! گزارش ها را... سفرهایم را !؟ ... بعد باید بروم سراغ ایمیل ها، تلفن ها، برنامه های کارگاهی...!
گاهی هم می آیم کنار آن دیوار ساحلی سنگی. تکیه می کنم به جای خالی تو. خیره می شوم به آن عظمت ناپیدایی که پشت سرت بود توی عکس. می خواهم بدانم آن کسی که دارد بر آب های آرام اقیانوس قدم می زند، آیا تو نیستی ؟! شباهت خیلی نزدیکی با تو دارد بهاره ! دست هایش را گذاشته است در جیب مانتویش. روسری اش را انداخته است روی شانه اش و عینک آفتابی را روبان موهایش کرده است. این آقا چقدر شبیه تو است بهاره جان !
راستش را می خواهی بهاره ؟! من اصلا توان تمام کردن این همه کار را ندارم. دایی تنبلت را که می شناسی، هیچوقت هیچ کاری را به پایان نرسانده است. هیچ چیزی را در زندگیش جدی نگرفته است. اما این بار بهاره جان! جدی جدی دلم می خواهد از روی همین دیوار سنگی خوشگل، بپرم توی اقیانوس و خودم را برسانم به تو. دستت را بگیرم و کمی با هم قدم بزنیم. کمی بخندیم.
بهاره جانم ! چقدر دلم می خواهد بیایم به آن طرف اقیانوس. لطف کن و راهی را به من نشان بده که می رساندم به تو. خواهش می کنم بهاره جان ! بگو چطوری خودت را رساندی به آن دوردست لایتناهی !!؟؟
1 comment:
پرواز کبوتران صفحه اصلی وبگاه اکنون بسیار زیبا تر از همیشه بنظر میرسند. آیا واقعا" پرواز انسانها هم همینگونه زیباست؟ شاید. شاید دلیل اینکه پرواز برای ما رویاست و زیبا دلیلش همین باشد، عقده ای که برای رهایی ،در دل هر انسانی نهفته است. ولی میبینیم که هر کسی براحتی به آن دست پیدا نمیکند. بهار عزیز از ماها شایسته تر بود و راه خود را یافت. روح او شاد است و آزاد و بدون هیچ محدودیتی در حال نظاره بر زیبایی های طلوع و غروب اقیانوس هاست.
Post a Comment